مکدی و پیوتهای ماژور
یکی از مهمترین مباحثی که از همان نخستین بخشهای دوره مقدماتی مرتبا با آن مواجه بودیم، بحث قلهها و درههای ماژور بود. اینکه کدامیک از قلهها و درههای نمودار، جزو نقاط اصلی مسیر به حساب میآیند و کدامیک مینور و فاقد اهمیت هستند. اینکه الگوهای تکنیکال باید بر روی کدامیک از قلهها و درهها ترسیم بشوند، و کدامیک از قلهها و درهها باید مورد چشمپوشی قرار بگیرند. اینکه کدامیک از قلهها و درهها نشانگر روند اصلی بازار هستند و کدامیک صرفا حرکات اصلاحی و زودگذر را نشان میدهند. اینها سوالاتی بودند که مرتبا مجبور به پاسخگویی به آنها بودیم. در بخش مقدماتی برای تشخیص بهتر قلهها و درههای اصلی نمودار از اندیکاتوری به نام زیگزاگ استفاده کردیم که در آن زمان، نیازهای ما را به عنوان یک تحلیلگر نوآموز تا حد زیادی برطرف مینمود. اما هم اکنون نیاز به تعریف به مراتب دقیقتری برای امواج و ریزموجهای اصلی یک نمودار داریم.
پیوتهای ماژور، به زبان ساده، نقاطی را نشان میدهند که جهت روند در آنجا دچار چرخش جدی شده باشد. چرخش جدی یعنی قیمت حداقل به اندازه یک سوم از مسیر رفت خود را مجددا بازگشت نماید. سایر نقاطی که چنین تاثیر مهمی بر بازار نداشتهاند همگی مینور و کم اهمیت بوده و نقش ریزموجهای فرعی را دارند. یک تحلیلگر مجرب به مرور زمان فرا میگیرد که حتی بدون استفاده از روش و ابزار خاصی، صرفا با اتکا به تجربه چشمی، نقاط اصلی بر روی یک چارت را به خوبی تشخیص داده و آنها را از پیوتهای فرعی و کم اهمیت تفکیک نماید. اما فعلا نیاز به تعریف دقیقتری و مدونتری برای پیوتهای ماژور داریم.
تعریف پیوت ماژور:
پیوت ماژور میتواند هر دو مفهوم قله و دره را شامل بشود، و بطور کلی به معنی Reversal Point یا نقطه بازگشت روند است. در یک پیوت ماژور شاهد تغییر جهت روند و بازگشت بخش بزرگی از مسیر قبلی هستیم که دلیل آن میتواند انتشار یک خبر، وقوع یک رخداد سیاسی یا اقتصادی، یا برخورد قیمت با یک سطح حمایت و مقاومت باشد.
به تمام قلهها و درههای اصلی بر روی نمودار، که بازار در آنجا دچار تغییر جهت جدی شده باشد، اصطلاحا پیوت ماژور میگوییم. در پیوت ماژور، قیمت باید بخش بزرگی از مسیر قبلی خود را مجددا بازگشت نماید.
روش تشخیص پیوتهای ماژور:
سه نکته زیر را برای تشخیص بهتر پیوتهای ماژور به خاطر داشته باشید:
- در یک پیوت ماژور، قیمت باید حداقل 38% از مسیر قبلی خود را مجددا بازگشت نماید.
- به لحاظ زمانی نیز مسیر بازگشت باید حداقل به اندازه 38% از مدت زمان موج رفت، طول بکشد.
- بین هر دو پیوت ماژور متوالی، علامت جبری مکدی باید حداقل یکبار تغییر فاز بدهد.
با استفاده از سه نکته فوق میتوانید بسیاری از قلهها و درههای مینور و فرعی را به سادگی حذف نموده و کنار بگذارید و صرفا پیوتهای ماژور را به عنوان مسیر اصلی قیمت باقی نگه دارید. فرض کنید بازار مطابق تصویر فوق، ابتدا از A به B رفته و سپس تا C بازگشت کرده باشد. در این صورت برای اینکه قله B یک سقف ماژور باشد باید لااقل دو شرط از شروط فوق بطور همزمان برقرار باشند. به عنوان مثال تصویر زیر، مسیر رفت و برگشت قیمت را از A تا B و سپس از B تا C نمایش میدهد. مسیر AB موج رفت و مسیر BC موج برگشت را نشان میدهد.
همانطور که در تصویر ملاحظه میکنید میزان ریتریس قیمت در موج BC برابربا 38% بوده است. یعنی بازار 38% از سودی را که قبلا به مردم رسانده، مجددا از آنها پس گرفته است! دقت کنید که شیب پاره خط BC هیچ تاثیری در میزان ریتریس قیمت ندارد و صرفا ارتفاع عمودی موجهای BC و AB است که میزان بازگشت قیمت را مشخص میکند. برای اینکه سقفB یک پیوت ماژور باشد باید ارتفاع عمودی موج BC حداقل به اندازه 38% از ارتفاع موج AB باشد. این کمترین مقدار مجاز برای ماژور بودن سقف B است و اندازه BC میتواند هر مقدار بیشتر از این را نیز داشته باشد.
برای اندازهگیری دقیق میزان بازگشت قیمت میتوانید از ابزاری موسوم به فیبوناچی ریتریسمنت[54] استفاده کنید. این ابزار درواقع یک خطکش عمودی است که برای اندازهگیری تغییرات قیمت مورد استفاده قرار میگیرد. کافیست دو سر ابزار فیبوناچی را بر روی دو انتهای موج AB بگذارید و میزان بازگشت موجBC را به سادگی، برحسب درصدی از اندازه موجAB محاسبه و بیان نمایید. ابزار فیبوناچی یکی از رایجترین ابزارهای تکنیکال برای اندازهگیری نسبتهای بین امواج متوالی است که در تمامی نرمافزارهای تحلیلی میتوانید به راحتی به آن دسترسی داشته باشید. در این کتاب نیز در فصل بعدی، مفصلا به نحوه کار با این ابزار خواهیم پرداخت.
به لحاظ زمانی نیز موج BC باید فرصت کافی برای اصلاح و استراحت داشته باشد. تعداد کندلهای موج BC باید حداقل به اندازه 38% از کندلهای موج AB باشند تا بازار فرصت لازم را در اختیار فروشندگان جهت خروج از بازار و تخلیه کامل فشار عرضه، قرار دهد. این بار نیز میتوانید برای اندازهگیری موجهای AB و BC به لحاظ افقی از ابزار دیگری بنام فیبوناچی زمانی[55] استفاده کنید.
بنابراین یک سقف یا کف ماژور برای تشکیل، نیاز به گذشت مدت زمان کافی دارد و این تایم بستگی به مدت زمانی دارد که موج قبلی سپری کرده است. هرچه مدت زمان موج رفت بیشتر باشد، موج برگشت نیز به مدت زمان بیشتری برای اصلاح و استراحت نیاز خواهد داشت. یک روند صعودی بفرض سه ماهه، حداقل به یکماه اصلاح و استراحت نیاز دارد تا فرصت کافی را به کلیه معاملهگران قبلی بدهد تا درصورت تمایل بتوانند نسبت به خروج از بازار تصمیمگیری نمایند و شرایط بازار مجددا برای صعود جدید مهیا بشود. اگر مدت زمان بازگشت کمتر از این مقدار باشد نشان میدهد صرفا با یک اصلاح موقت و زودگذر مواجه بودهایم که احتمالا ناشی از انتشار یک خبر یا شایعه ناگهانی بوده است.
به عنوان مثال در تصویر زیر، موج BC نتوانسته ظرف زمانی لازم را پر کند و در مدت زمان بسیار کمتر از 38% از موجAB به نقطه پایان خود رسیده است. اما در عوض موج BC بلحاظ ارتفاع عمودی، موفق به اصلاح 38 درصدی قیمت شده است(در تصویر نشان داده نشده) لذا باتوجه به اینکه سقف B حداقل دو شرط از شروط اصلی را برآورده ساخته است (تغییر علامت جبری مکدی بعلاوه اصلاح 38درصدی قیمت) پس میتوان سقف B را به عنوان یک پیوت ماژور درنظر گرفت.
تشخیص دقیق پیوتهای ماژور ازین جهت حاثز اهمیت است که در کلیه مباحث تحلیل تکنیکال، از پترنهای کلاسیک گرفته تا فیبوناچی و هارمونیک و الیوت و غیره، همواره نیاز به تشخیص دقیق پیوتهای ماژور و امواج اصلی داریم. به عنوان مثال پترنهای کلاسیک مانند الگوهای سر و شانه و مثلث و پرچم و غیره همگی باید حتما بر روی پیوتهای ماژور رسم بشوند. حتی الگوهای پیچیدهتر نیز مانند الگوهای هارمونیک صرفا بر روی پیوتهای ماژور قابل تعریف هستند. بزودی در این کتاب میخوانید که هنگام استفاده از ابزار فیبوناچی باید دو انتهای ابزار را بر روی دو پیوت ماژور و متوالی قرار بدهید. و بالاخره در نظریه امواج الیوت نیز برای تشخیص ساختار الیوتی بازار لازم است امواج اصلی و ریزموجها را برمبنای پیوتهای ماژور و مینور از یکدیگر تفکیک نماییم. بنابراین ملاحظه میکنید که تشخیص دقیق و بدون خطای پیوتهای ماژور چقدر در انجام یک تحلیل بینقص موثر خواهد بود.
برمبنای تمام نکاتی که تا اینجا گفته شد، سعی میکنیم روش زیر را به عنوان یک راهنمای گام به گام جهت تشخیص سریع و آسان پیوتهای ماژور ارایه کنیم. این روش مسلما بهترین روشی است که در کل این کتاب، جهت تشخیص صحیح پیوتهای ماژور بیان میگردد.
روش گام به گام تشخیص پیوتهای ماژور:
- برای شروع از اندیکاتور مکدی با تنظیمات رایج استفاده میکنیم. تایمفریم مناسبی را انتخاب کنید که حداقل تعداد کندل لازم را برای تغییر فاز مکدی برروی قلهها و درههای متوالی شامل باشد. اگر تایمفریم مناسبی را انتخاب نکنید، ممکن است مکدی فرصت لازم برای نمایش صحیح پیوتهای ماژور را نداشته باشد.
- به علامت جبری مکدی در نواحی مختلف توجه نموده و آنها را برروی نمودار علامتگذاری کنید.
- با استفاده از علامت جبری مکدی، نقاطی را که میتوانند کاندیدهای مناسبی به عنوان قله و دره ماژور باشند، مشخص نمایید:
- در کل ناحیهای که علامت جبری مکدی مثبت است صرفا یک قله ماژور میتوانیم داشته باشیم که همان بلندترین قله (به لحاظ قیمت) است.
- در کل ناحیهای که علامت جبری مکدی منفی است صرفا یک دره ماژور میتوانیم داشته باشیم که همان پایینترین دره (به لحاظ قیمت) است.
4. برروی مجموعه نقاطی که تا اینجا به عنوان کاندیدهای مناسب برای ماژور بودن بدست آوردیم، شروط ریتریس 38 درصدی زمانی و قیمتی را میآزماییم تا مشخص شود که کدامیک قابلیت ماژور بودن را دارند یا خیر. حداقل یکی از این دو شرط باید برقرار باشند:
- در یک پیوت ماژور باید تغییرات قیمت در موج برگشت حداقل به اندازه 38% از تغییرات قیمت در موج رفت باشد.
- در یک پیوت ماژور باید مدت زمان موج برگشت حداقل به اندازه 38% از مدت زمان موج رفت باشد.
5. به این ترتیب کلیه پیوتهای مینور و فرعی حذف میگردند و صرفا نقاطی باقی خواهند ماند که منجر به چرخشهای جدی و موثر شده باشند. این نقاط را به عنوان پیوتهای ماژور درنظر میگیریم.
روش ساده و آسانی است که حتم دارم از انجام آن بسیار لذت خواهید برد. در ادامه سعی میکنیم این روش را با ذکر چند مثال واقعی روشنتر نماییم. اما قبلا ذکر این نکته لازم است که درخصوص بند چهارم، بسیاری از تحلیلگران معتقدند وجود هر دو شرط فوق، یعنی ریتریس حداقل 38 درصدی هم برای قیمت و هم برای زمان ، به صورت همزمان ضروری بوده و صرفا وجود یکی از این دو شرط کافی نمیباشد. در حالی که برخی دیگر از تحلیلگران معتقدند صرفا یکی از این دو شرط نیز به تنهایی برای اطمینان از ماژور بودن کفایت میکند. بنده شخصا با نظر گروه دوم موافقتر هستم اما با این شرط اضافی که تغییر فاز مکدی نیز حتما رخ داده باشد.
همچنین بسیاری از تحلیلگران معتقدند شرط تغییر فاز مکدی بین دو پیوت متوالی و مجاور بهم، الزامی میباشد. در حالی که برخی تحلیلگران نیز سختگیری کمتری داشته و صفر شدن مکدی را بین دو پیوت متوالی، کافی میدانند. بازهم نظر شخصی اینجانب به گروه دوم نزدیکتر است. بنابراین ممکن است در ادامه این کتاب احیانا با مثالهایی مواجه شوید که روش سختگیرانه و غالب برای تعیین پیوتهای ماژور در مورد آنها رعایت نشده باشد. دلیل این امر صرفا سلیقه شخصی اینجانب بوده که وقوع عملی چرخش موثر در بازار را مهمتر از برخی شروط ریاضی و نظری میدانم. در ادامه به ذکر چند مثال در خصوص نحوه تعیین پیوتهای ماژور بر روی نمودارهای واقعی میپردازیم.
مثال- در تصویر زیر نمودار زوج ارز یورودلار را در تایمفریم روزانه مشاهده میکنید. با استفاده از روشی که در بالا عنوان شد، پیوتهای ماژور را بر روی نمودار مشخص نمایید.
پاسخ- در ابتدا علامت جبری مکدی را در نواحی مختلف مشخص نموده و قلهها و درههای متناظر بر روی چارت را با علامتهای مثبت و منفی علامتگذاری میکنیم.
همان طور که ملاحظه میکنید برمبنای علامت جبری مکدی میتوان نمودار را به بازههای زمانی کوچکتر مثبت و منفی تقسیم نمود. حال باید هریک از این بازهها را یک به یک جستجو نماییم تا از بین تمام قلهها و درههای مجاور و هم علامت درون هر ناحیه، صرفا یکی را که از سایر قلهها و درههای مجاور مهمتر است به عنوان پیوت اصلی انتخاب کرده و مابقی را کنار بگذاریم. به عنوان مثال در منطقهای که علامت جبری مکدی مثبت است صرفا یک قله را (که مرتفعترین قله باشد) به عنوان قله ماژور در نظر میگیریم و بقیه قلهها را به عنوان نقاط فرعی کنار میگذاریم. به همین ترتیب در منطقهای که علامت جبری مکدی منفی است صرفا یک دره را (که پایینترین دره باشد) نگه میداریم و مابقی را کنار میگذاریم.
یک اشتباه رایج بین نوآموزان این است که هنگام تعیین مهمترین قله و دره ماژور، بجای اینکه به ارتفاع قلهها و درههای «قیمت» توجه کنند به اشتباه به قلهها و درههای «اندیکاتور» نگاه میکنند! دقت کنید که برای تعیین مرتفعترین قله، بین چند قله متوالی، باید بلندترین قله به لحاظ «قیمت» را به عنوان پیوت اصلی انتخاب کنید، نه اینکه به اندازه قلههای «مکدی» نگاه کنید! در ناحیهای که علامت جبری مکدی مثبت است، بلندترین قلهی قیمت نقش پیوت سقف را ایفا خواهد نمود، حتی اگر اندازه مکدی بر روی آن احیانا کمتر از سایر قلهها باشد. به همین ترتیب هنگام انتخاب دره ماژور در ناحیهای که علامت جبری مکدی منفی است، این پایینترین دره بر روی نمودار «قیمت» است که نقش دره ماژور و اصلی را ایفا میکند، و اینکه آیا ارتفاع درههای اندیکاتور مکدی در این محدوده به چه صورت است هیچ اهمیتی نخواهد داشت. به عنوان مثال در نمودار فوق، در همان دو دره ابتدایی، بخوبی مشاهده میکنید که علیرغم اینکه اولین دره مکدی بزرگتر از دره دوم است، اما بر روی نمودار قیمت، این دره دوم است که به عنوان پیوت ماژور انتخاب شده است، نه دره نخست!
مبحث پیوتهای ماژور یکی از مباحث بسیار مهم در تحلیل تکنیکال است که در بخشهای مختلف مرتبا مورد استفاده قرار میگیرد. شاید بتوان گفت حتی مهمترین تفاوت یک تحلیلگر حرفهای با یک تحلیلگر آماتور همین باشد که تحلیلگر آماتور توانایی تشخیص پیوتهای ماژور را ندارد و تمامی حرکتهای ریز و درشت بازار در چشم او یکسان به نظر میرسند، در حالی که تحلیلگر حرفهای توانایی تفکیک آنها را به حرکات اصلاحی کوچک و حرکات بزرگ بازگشتی دارد. تسلط بر روی این مبحث نیاز به تمرین جدی و فراوان دارد که در حد مجال اندک ما نیست. با این وجود سعی میکنیم چند مثال مختصر دیگر را نیز با هم مرور کنیم تا بر روی مفاهیم اصلی تمرین بیشتری کرده باشیم.
مثال – تصویر زیر، نمودار قیمت جهانی طلا را نسبت به یوروی اروپا (Xaueur) در تایمفریم نیمساعته نمایش میدهد. پیوتهای ماژور را در این نمودار مشخص کنید.
پاسخ- برطبق آنچه در روش گام به گام بیان شد، کار را با تعیین علامت جبری مکدی در نواحی مختلف شروع میکنیم و از این نکته کمک میگیریم که «علامت جبری مکدی بین هر دو پیوت متوالی باید حداقل یکبار تغییرفاز بدهد». شخصا رسیدن مکدی به خط صفر را نیز برای ماژور شدن قلهها و درههای مکدی کافی میدانم. همچنین از بین دو شرط اصلاح 38 درصدی زمانی و قیمتی، برقراری صرفا یکی از آنها را در کنار شرط تغییر فاز مکدی کافی میدانم. پس از تعیین علامت جبری مکدی در نواحی مختلف و انتخاب نقاطی که میتوانند کاندیدهای مناسب به عنوان پیوت ماژور باشند، سپس به سراغ شروط اصلاح 38 درصدی زمانی و قیمتی میرویم، و کلیه پیوتها را یک به یک مورد آزمون قرار میدهیم تا مشخص شود که آیا موفق به بازگشت حداقل 38 درصدی بازار شدهاند یا خیر.
همان طور که در تصویر ملاحظه میکنید، حتی بدون استفاده از ابزار فیبوناچی، به راحتی مشخص است که تمامی پیوتها واجد شرط فوق بودهاند. تنها پیوتی که منجر به بازگشت 38 درصدی قیمت نشده صرفا پنجمین پیوت کف بوده است که این پیوت نیز درعوض، همان طور که در تصویر بوضوح مشخص است، موجب استراحت زمانی به مراتب بیشتر از 38 درصد شده است. بدین ترتیب مجموعه کامل تمامی پیوتها از این آزمون سربلند بیرون میآیند و امواج اصلی مطابق تصویر فوق ترسیم میگردند. همان طور که قبلا اشاره شد، در بخشهای بعدی این کتاب، مانند مباحث فیبوناچی و هارمونیک و الیوت و غیره، برای تشخیص دقیق امواج و ریزموجها نیاز جدی به تشخیص دقیق و بینقص پیوتهای ماژور و مینور داریم.
مثال- نمودار زیر، تغییرات قیمت سهام پالایشگاه تبریز(شبریز) را در تایمفریم روزانه نمایش میدهد. امواج اصلی را با استفاده از روش آموزش داده شده، مشخص نمایید.
پاسخ- با استفاده از علامت جبری مکدی، و سپس آزمودن شرط اصلاح 38 درصدی، میتوانیم پیوتهای ماژور و امواج اصلی را مطابق تصویر زیر مشخص نماییم:
[54] Fibonacci Retracement
[55] Fibo Time Zone
دیدگاهتان را بنویسید