عوامل موثر در ورشکستگی
مقدمه ای از عوامل موثر در ورشکستگی :
تجربه را میتوان بهترین راه اجتناب از ورشکستگی دانست. معامله گر با چندین تجربه تلخ، مستقیما متوجه عوامل ورشکستگی و نحوه اجتناب از سقوط های مشابه میشود. شکست در بازارهای آتی به دلایل کرختی یا اقدام نادرست میباشد. کرختی یا انجام ندادن اقدام را میتوان بصورت عدم ورود به معامله جدید یا خروج از معامله موجود دانست. اقدام نادرست به ورود یا نقد کردن یک موقعیت معاملاتی قبل از موعد مقرر یا بعد از طی شدن آن اطلاق میشود.
رخوت
دلایل رخوت:
- رفتار بازار: اگر بازار برای چندین هفته در الگوی رنج یا تراکم باشد، با وجود شکست تراکم ممکن است معامله گر در رخوت باقی بماند و اگر بازار بعد از یک رشد نمایی در یک جهت خاص سریع جهت خود را تغییر دهد، پذیرش این تغییر غیرممکن میشود. در این مواقع بهترین کار این است که، معامله گر کاری نکند و چرخش را تصحیحی جزئی در مسیر آن فرض کند.
- طبیعت سهام مورد معامله: خرید اختیار معامله روی قراردادهای آتی کاملا متفاوت از معامله آن قرارداد آتی است و میتواند منجر به نتایج کاملا متفاوتی شود. خریدار اختیار معامله حتی اگر بازار برخلاف مسیر او حرکت کند الزامی برای بستن موقعیت معاملاتی خود ندارد. پس این احتمال وجود دارد که، معامله گر دچار خشنودی کاذب شود و تصور کند که، فروش هیجانی اختیار معامله اگر بطور چشمگیری کم شده باشد، امر نابجایی است.
- ترس معامله گر از ضرر احتمالی: برای معامله گرانی صادق است که در بازار تجربه ضررهای متوالی و به طبع اعتماد به نفس ندارند. این معامله گران بجای تحمل ریسک، میتوانند کاری نکنند و به قضاوت خود و سیگنال های حاصل از سیستم خود بپردازند.
- عدم تمایل معامله گر به پذیرش خطای تحلیل: معامله گری که پوزیشن معاملاتی دارد به خود می قبولاند که، رفتار فعلی قیمت نیازمند نقد شدن نیست و همچنین حقایق موجود را به امید اینکه بازار دیر یا زود حقانیت او را ثابت میکند، منکر میشود.
- انجام ندادن به موقع وظیفه و کار معامله گر برای آگاه شدن و تسلط بر بازار: حجم کار معامله گر تابع تعداد نمادهایی است که پیگیر آنهاست. رخوت ناشی از غفلت زمانی اتفاق میافتد که معامله گر وقت و توجه کافی به نمادها تحت رصد خود ندارد.
اقدام نادرست
زمانبندی در همهی سرمایه گذاری ها امری مهم است اما در بازارهای آتی به دلیل تعدیل های روزانه بالانس حساب یک مقوله فوق العاده حیاتی است. بروز یک خطای جزئی در زمانبندی میتواند منجر به ایجاد مشکلات مالی جدی برای معامله گران آتی شود. اقدام نادرست از زمانبندی غلطی که در قالب دسته بندی های کلی زیر قرار میگیرد ناشی میشود:
الف) ورود قبل از موعد:
به معنای انجام معامله قبل از اخذ یک سیگنال واضح و روشن است. تلاش ناموفق معامله گر برای گرفتن اوج یک بازار روندی، دلیل ورود قبل از موعد است. پیش بینی بازار و سعی در اینکه یک گام از آن جلوتر باشیم میتواند به تجربه ای گران منجر شود. همگامی با بازار و عکس العمل سریع به آن بسیار پسندیده تر و ایمن تر از پیش بینی رفتار احتمالی است.
ب) ورود با تأخیر یا عقب ماندن از بازار:
به معنای این است که، معامله گر مدتی بعد از شروع روند اقدام به معامله گری کند. تشخیص تغییر روند بلافاصله بعد از وقوع آن، کار بسیار سختی است. پس باید بعد از وقوع یک حرکت نسبتا بزرگ در نماد مورد مطالعه، ما نیز با آن همراه شویم. مشکل این روش این است که، بعد از حرکت های شدیدا قوی بدون شک، بازگشت به حالت قبل رخ میدهد. بازگشت همیشه معامله گرانی را که با تأخیر وارد بازار میشوند را مجازات میکنند. معامله گران محتاط که اعتقاد به کنترل ریسک دارند، قبل از ورود به بازار گاوی یا خرسی با صبر کامل منتظر وقوع بازگشت میمانند. اما اگر بازگشت به حالت قبل رخ ندهد، معامله گر آن حرکت را از دست میدهد. معامله گر محتاط، ارزش بیشتری برای دلارهای واقعی سوخت شده در مقایسه با از دست رفتن فرصت های سودآور قائل اند.
ج) خروج قبل از موعد:
معامله گران تازه کار ممکن است بخواهند سود خود را قبل از موعد نقد کنند. خروج قبل از موعد عکس العمل طبیعی افراد فاقد اعتماد به نفس است. طرز فکر کاچی بهتر از هیچی باعث میشود که، معامله گر بجای داشتن تب و تاب اخذ سود احتمالی بیشتر و غیرقطعی تر آتی به سمت نقد کردن سود اندک فعلی سوق یابد. هرچند نقد کردن قسمتی از سود و نسپاردن همه چیز به آرزو و خیال پردازی های بازار امری منطقی به نظر میرسد. سیاست درست این است که، معامله گر پایبندی خود به معامله را تا صدور سیگنال واضح حفظ کند. ورود به بازارهای آتی مستلزم اتخاذ ریسک سالم توسط بورس بازان است و برای کسانی که با این امر راحت نیستند، بهتر است معامله نکنند. از دلیل دیگر برای خروج قبل از موعد، تعیین دائمی اهداف قیمتی بر اساس بازگشت درصد خاصی از سرمایه گذاری است. تصمیم معامله گر برای خروج از معامله شاید بر مبنای اخذ سود 100% باشد. گرچه سود 100% در سرمایه گذاری معیاری خوب است اما میتواند باعث خروج قبل از موعد شود. اما اگر بازار قبل از رسیدن به هدف تعیینشده معامله گر بازگردد، فرد با خروج با تأخیر مواجه خواهد شد.
نقد کردن قبل از موعد معامله با مشاهده اولین نشانه های ضرر دهی غالبا ویژگی معامله گران عصبی است. بازار این عادت نگران کننده را دارد که میتواند بعضی اوقات از چیزی که یک روند خوب است، فاصله بگیرد. مثل زمانی که بازار در یک روز خاص به شدت بالا بسته شود که به احتمال زیاد منجر به بازگشایی پایین آن در روز آتی خواهد شد که بعد از سقوط پر پیچ و خم در ساعات ابتدایی که طی آن همه معامله گران عصبی با موفقیت توسط دیگران بلعیده میشود، بازار خرامان به سوی اوجهای جدیدی حرکت میکند.
د) خروج با تأخیر:
این مفهوم شامل دو مفهوم است:
- خروج با تأخیر از معامله سود ساز.
- خروج با تأخیر از معامله ضررده.
در هر دو حالت، تأخیر ایجادشده غالبا ماحصل آمال و آرزوها یا حرص و طمع است که، دستورالعمل های معامله گر را تحت تاثیر قرار میدهد. معامله گر موفق کسی است که، بتواند به مجرد مغایرت معامله با تفکرات خود، آن را تشخیص داده و شجاعت اقدام بر اساس چنین تشخیصی را داشته باشد.
ریسک ورشکستگی
معامله گر زمانی ورشکسته میشود که، دارایی خالص وی به میزانی کم شده باشد که قادر به انجام معاملهی جدید نباشد. این ریسک یک تخمین آماری با مقدار بین صفر (عدم امکان ورشکستگی) و یک (بروز حتمی ورشکستگی) است. ریسک ورشکستگی تابعی از موارد زیر است:
- احتمال موفقیت
- نسبت بازده، یا نسبت متوسط سود هر معامله به متوسط ضرر هر معامله
- مقداری از سرمایه گه درگیر معاملهشده است
احتمال موفقیت و نسبت بازده تابع سیستم معاملاتی است و مقداری از سرمایه که درگیر معامله میشود نیز به سیاست های مدیریت سرمایه معامله گر بستگی دارد.
آشنایی و بررسی مراحل مدیریت سرمایه
مثال: فرض کنید سرمایه شما برای انجام معامله 1 دلار باشد و کل آن را درگیر معامله کنید. فرض کنید متوسط سود و زیان این معامله نیز 1 دلار است، یعنی نسبت بازدهی 1 باشد. همچنین فرض کنید که نتایج معاملات قبلی مؤید 3 معامله موفق در هر 5 معامله، یعنی احتمال موفقیت 0.06 باشد. در صورت ضررده شدن معامله اول، کل مبلغ سرمایه گذاری شده 1$ از دست میرود و معامله دیگری در کار نخواهد بود، احتمال ورشکستگی در انتهای اولین معامله است. در صورت سوددهی معامله اول، با سرمایه 2$ وارد معامله دوم میشویم. ازآنجاکه ضرر هر معامله 1$ است، لذا ممکن است ورشکستگی در انتهای معامله دوم وجود ندارد. در این مرحله ورشکستگی معامله گر در انتهای معامله سوم مستلزم دو معامله ضررده متوالی است. احتمال بروز این امر حاصلضرب احتمال سوددهی معامله اول و احتمال ضرر دهی دو معامله بعدی، یعنی (0.40 0.40 0.60) 0.096 است. لذا ریسک ورشکستگی در یا قبل از انتهای معامله سوم را میتوان بصورت حاصل جمع موارد زیر بیان کرد:
-
احتمال ورشکستگی در انتهای معامله اول
-
احتمال ورشکستگی در انتهای معامله سوم
لذا در این مورد احتمال ورشکستگی در انتهای معامله سوم 0.496 0.096 + 0.40 است. با بسط این منطق دیده میشود که برای ورشکستگی در انتهای معامله پنجم دو مسیر وجود دارد. مسیر اول با سوددهی دو معامله ابتدایی و ضرر دهی سه معامله بعدی منجر به ورشکستگی میشود و مسیر دوم ورشکستگی مستلزم سوددهی معامله اول، ضرر دهی معامله دوم، سوددهی معامله سوم و نهایتا ضرر دهی معامله چهارم و پنجم است. این دو مسیر مانعه الجمع یکدیگر هستند؛ یعنی بروز یکی مانع بروز دیگری است.
لذا احتمال ورشکستگی در انتهای معامله پنجم را میتوان از مجموع احتمالات زیر به دست آورد:
1) ورشکستگی در انتهای معامله اول
2) ورشکستگی در انتهای معامله سوم، یک سوددهی و سپس دو ضرر دهی متوالی
3) یکی از آن دو مسیر ورشکستگی در انتهای معامله پنجم، الف) دو سوددهی و سپس سه ضرر دهی متوالی. ب) یک سوددهی، سپس یک سوددهی و نهایتا دو ضرر دهی متوالی.
لذا احتمال ورشکستگی در انتهای معامله پنجم 0.54208 = (0.02304) 2+ 0.096+ 0.40 است.
باید دقت کرد که چگونه با گسترش معاملات، احتمال ورشکستگی نیز افزایش مییابد. البته این احتمال با یک نرخ کاهشی در حال افزایش است و مؤید آن است که ریسک ورشکستگی با افزایش تعداد معاملات، به یک عدد ثابت میل خواهد کرد.
تعداد معاملات، n، به اندازهای بزرگ در نظر گرفته میشود که تخمین دقیقی از ریسک ورشکستگی به دست آید. ازآنجاکه با افزایش n این محاسبات خستهکننده میشود لذا بهتر است رابطه ای برای تعیین ریسک ورشکستگی بر حسب احتمال موفقیت معرفی شود. در گام نخست برای تعیین چنین رابطه ای دود فرض ساده در نظر میگیریم: الف) نسبت بازدهی 1 است و ب) روی کل سرمایه موجود در حساب معامله انجام میشود. با این فرضها، طبق نظر ویلیام فلر، ریسک ورشکستگی قمارباز یا R، به قرار زیر است:
که در آن k، تعداد واحدهای سرمایه قمارباز و (a-k) تعداد واحدهای سرمایه حریف وی دارد. P احتمال موفقیت و q یا (q=1-p) احتمال شکست است. با اعمال این رابطه به معاملات آتی و فرض بزرگتر بودن احتمال موفقیت، p، نسبت به احتمال شکست، q، نسبت (q/p) کمتر از 1 میشود. علاوه بر آن بازار را میتوان به عنوان حریف معامله گر تصور کرد که کل سرمایه آن، a، در مقایسه با k بسیار بزرگ است. لذا در عمل میتوان عبارت “(q/p) به توان a” را صفر تلقی کرده و احتمال شکست را بصورت “(q/p) به توان k” نوشت. از رابطه فوق دیده میشود که احتمال ورشکستگی به:
-
احتمال موفقیت
-
تعداد واحدهای سرمایه درگیر بستگی دارد.
با افزایش احتمال موفقیت ریسک ورشکستگی کاهش مییابد. همچنین با کاهش سرمایه درگیر در هر معامله، برای یک احتمال موفقیت مفروض، ریسک ورشکستگی کاهش مییابد.
مثال: اگر احتمال موفقیت 0.50 باشد و از 10$ موجودی صرفا روی 1$ آن ریسک شود، یعنی درگیری 10% سرمایه در هر زمان، با فرض نسبت بازده 1، ریسک ورشکستگی به قرار “(0.5/0.5) به توان 10” یعنی 1 است. پس سیستمی با احتمال موفقیت به 0.55، با همان نسبت بازدهی و همان درصد درگیر، احتمال ورشکستگی به شدت کاهش یافته و به “(0.5/0.45) به توان 10” یعنی 0.134 میرسد. لذا باید بر روی بهبود احتمال موفقیت سیستم معاملاتی خود سرمایه گذاری کنید.
زمانی که متوسط سود و متوسط ضرر مساوی یکدیگر نباشند، محاسبه ریسک ورشکستگی پیچیده تر میشود. زمانی که نسبت بازدهی 2 باشد، ریسک ورشکستگی را میتوان با رابطه دقیقتری که نرمان بیلی معرفی کرده است محاسبه کرد. در این حالت اگر احتمال شکست بزرگتر یا مساوی دو برابر احتمال موفقیت باشد، یعنی ریسک ورشکستگی، R، بطور یقین 1 خواهد بود. یعنی اگر احتمال موفقیت کمتر یا مساوی نصف احتمال شکست باشد و نسبت بازدهی 2 باشد، ریسک ورشکستگی قطعی برابر 1 خواهد بود.
مثال: اگر احتمال موفقیت کمتر یا مساوی 0.33 باشد، برای نسبت بازدهی 2 ریسک ورشکستگی قطعی 1 است. اگر احتمال شکست کمتر از دو برابر احتمال موفقیت باشد،2p>q ، ریسک ورشکستگی یا R، برای نسبت بازدهی 2 به قرار زیر خواهد بود:
که در آن:
q: احتمال شکست
P: احتمال موفقیت
K: تعداد واحدهای یکسانی از سرمایه است که میتوان روی آنها معامله انجام داد.
بخشی از سرمایه که بر روی آن معامله میشود، به تعداد واحدهای سرمایه بستگی دارد. اگر روی کل دارایی خالص موجود در حساب، k، معامله انجام شود، میزان درگیری 100% خواهد بود. اگر k دو واحد باشد و روی یکی از آنها ریسک شود، میزان درگیری 50% خواهد بود. در حالت کلی اگر یک واحد از k واحد سرمایه موجود در حساب درگیر ریسک شود، (/k100)% سرمایه درگیر ریسک شده است. با درگیری درصد کمتری از سرمایه در معامله، در یک احتمال موفقیت و نسبت بازدهی مفروض، ریسک ورشکستگی کمتر خواهد بود.
با اعمال رابطه فوق برای نسبت بازدهی 2 و احتمال موفقیت 0.6 برای 2 واحد سرمایه، که به معنای درگیری 50% است، ریسک ورشکستگی، R، 0.209 میشود. با همان احتمال موفقیت و همان نسبت بازدهی، با افزایش تعداد واحدهای سرمایه به عدد 5 (که باعث کاهش پول درگیر از 50% به 20% میشود) مقدار ریسک ورشکستگی از 0.209 به 0.020 کاهش مییابد.
دیدگاهتان را بنویسید